و من در گوش کودکم عاشقانه هایم را به جای اذان نجوا میکنم
من آغاز میشوم در وهم بستری که طعم هم آغوشی باخدایان را دارد و باور میشود وجودم از عمق نگاهت هیچ کس نخواهد فهمید کودک توست که در بطن من به چهره ام معصومیت اساطیری مینشاند و تو در تجسم بیقراری های شبانه ام رشد خواهی کرد و من به جرم هرزگی سنگسار نگاه ه های متعصب خواهم شد من این بار ؛را هرگز زمین نخواهم گذاشت و دردم را آرام آرام گریه میکنم در پشت دیوار همان کوچه ای که که درآن سنگینی نگاهت به من وزن داد و بغض پریشانی ام قافیه بارانم کرد هیچ کس نیست بند از این کودک ببرد &nb...
نویسنده :
مامان رزیتا
9:10